by rsharafi | Dec 30, 2017 | Farsi, Writing
زبانت درونم را میکاود درمینوردی میتازم فرسنگها غارها، عصرها، ژانرها را درونت میگذرانم، از نو، روز از نو، روزی از تو جدا، از تو چه پنهون تو که من را چشیدی بگو از لحظه بگو از سرعت گرفتن تکرارهای پرکشش از کش و قوس ِمجسمههای جامدِ صدا که پیکرهای بیرمق ساختندش و...
by rsharafi | Dec 30, 2017 | Farsi, Writing
گوات، لای زنگولهها جیلینگ جیلینگ جیلینگ ذکرها چرخید تو شهر پیچید تو شهر از جای اول سر درآورد چرخه افتاد به جونت که باید پوست انداخت چشید لیسید چشید، لیسید، چشید، لیسید، پیچید، توت، گوات هلهله توت نقب زد به آنجا، به صدجا، جلو عقب برف رو روبید غبار و ورد دورت گشت، سرت...
by rsharafi | Dec 30, 2017 | Farsi, Writing
مختصات مهمل اینجاست آنجاست لحظهای که به بینهایت میل میکند، سوق میدهندش نقطه را زوال گرفته رویش کنجِ دنج ترک کرده عادت پوستش را کشید رویش لابهلای شیارهای آب و زان زمان رادار راه بسته آب را خاک شده و نقطه گِل رفته تو زمین لابهلای شیارهای پوستش که کشید رویش کنجِ...
by rsharafi | Dec 30, 2017 | Farsi, Writing
انه میچخراند % نشا ام را + ارهای معتفن و م ل طق نشای از ا ت سخو ان ه + دو عک س ه ا د ر آ ب غوط ه میخرو ند حباب ه ا از منقار کوبدش ست ، + گ ر + ک ه ک ه لا تِولد دِراکوب د خراج میشوند مبعل یم مبعل یم مبعل یم مبعل یم مبعل یم مبعل یم ورم م ک ینم ن عک س ، دفِرُم % اول من ح...
by rsharafi | Dec 30, 2017 | German, Writing
Prologue, aus dem „Warten auf Godot“ (1) Pozzo: Adieu! Wladimir: Adieu! Estragon: Adieu! Schweigen. Keiner rührt sich. Wladimir: Adieu! Pozzo: Adieu! Estragon: Adieu! Schweigen. Pozzo: Und vielen Dank auch. Wladimir: Wir danken Ihnen. Pozzo: Nichts zu danken....